یه روز غضنفر سوار یه اتوبوس دو طبقه میشه میره داخل اتوبوس طبقه اول جا نیست میره طبقه بالا و میشینه اتوبوس راخ میفته و یه هو خودشو پرت میکنه پایین تو خیابان ازش میپرسند ؟ چرا خودتو پرت کردی میگه اتوبوس راننده نداشت
***
غضنفر از تهران بر میگرده پیش همشهریاش میگه: رفته بودم تهران منو خیلی تحویل گرفتند. همه دورم جمع شده بودند و میخندیدند. تازه این که چیزی نیست اسم یه گل هم روم گذاشته بودند. همشریاش میگن چه گلی؟ میگه اسکل!!!
***
به غضنفر میگن روزی چند ساعت کار میکنی ؟ میگه 25 ساعت . میگن مگه میشه ؟ میگه صبح ها یک ساعت زودتر بلند می شم.